آرمیتاآرمیتا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

توت فرنگی مامان و بابا

خاطرات عید امسال

   عزیزم امسال با وجود شما زندگی هیجان دیگه ای برا خودش داشت .امسال تو همه عید دیدنیها شما چهره فعالی از خودتون نشون دادی قربونت برم سه روز اول عید رو رفتیم برا دیدو بازدید روز چهارم با اجازتون پرواز کردیم مشهد خونه دختر عموی من آخه نگار شوهرش اهل مشهد هست فعلا اونجا موندگارن .قبل عید کلی اصرار کرد که بریم پیششون اونم یه پسر داره که عاشق شماست بابایی هم دستش درد نکنه بلیط جور کرد و رفتیم .شما اولین بارت بود سوارهواپیما می شدی وای که چقدر شیطون شدی مهمانداره تا میخواست چیزی بیاره شما قبل همه شیرجه میرفتی  عزیزم مشهد بهمون خیلی خوش گذشت شما هم حسابی کیف کردی با سام دوست شده بودی ولی چون هنوز کوچولویی نم...
7 خرداد 1393

خال دست آرمیتا

قربون اون خال دستت برم من.چند روز پیش آروم خوابیده بودی چشمم به خال دستت افتاد گفتم بذار چند تا عکس بگیرم بزارم تو وبلاگت وقتی بزرگ شدی ببینی چه دست و پای کوچولویی داشتی   حس دوست داشتنت ارزشمندترین حس تو تمام این دنیاست بینهایت دوست دارم همه عمرم                     قربونت برم بووووووووس     ...
7 خرداد 1393

اولین چهارشنبه سوری آرمیتا

عزیزم امروزآخرین شب چهارشنبه سال بودما امشب خونه خاله نسرینم بودیم تو کوچه رفتیم آتیش روشن کردیم ولی چون صدای ترقه زیاد بود شما رو نبردیم خیلی خوش گذشت شبشم شما اولین عیدیتو از شوهر خاله ام صمد آقا گرفتی پنجاه تومان پول دادن دستشون درد نکنه بابا جونم برا چهارشنبه سوریت پنجاه تومن  پول داد به به حسابی وضعت خوشه فرداش هم آنا اینا با عمو حسین اینا اومدن برا دادن کادویه چهار شنبه سوری شما خوش به حالت حسابی بهت خوش گذشت .عمو حسین و زن عمو برات مبل راحتی گرفته بودن وایییییییییییی خیلی قششنگه شما هم خیلی خوشت اومده بود.آنا برات تاب گرفته بود عمو حسین و محمد برات ستون شدن شما سوار شدی قربونت برم چه ذوقی کرده بودی قیافت دیدن داشت پر هیجان...
10 ارديبهشت 1393

تولد هشت ماهگی آرمیتا

  سلام عزیم تولد مبارک جووووووونم مامان رو ببخش که اینقدر دیر سراغ وبلاگت اومد جونم خیلی از وقت کم میارم ولی اینوهیچ وقت فراموش نکن که عاشقتم دوست دارم بدون حدو مرزواندازه نفسم هر ماه شلوغتراز ماه قبلت میشی ماشاا...پر انرژی هستی فقط میخوای خیلی سریع این دنیا رو کشف کنی قربونت برم. عزیزم مثل همیشه عاشق شیرجه رفتن تو کیکی هر ماهم متخصصتر میشی  کیییییف میکنی چنان ما مهارت میری تو کیک که نمیتونیم بگیریمت سرعت عملتم از ما بیشتره فدات بشم من این ماه عمه جون وآنااومده بودن خونمون برات یه کالسکه نی نی گرفته بودن دستشون درد نکنه. اینم عکسات دوووووووووست دارم &nbs...
9 ارديبهشت 1393

اولین غلت زدن آرمیتا

  جوووووووونم امشب یعنی شنبه 26 بهمن برا اولین بار بدون کمک غلت زدی افتادی رو شکمت  وای  چه حسی داشت بیشتر از همه خودت کیف کرده بودی.   من چون قرار بود فردا برم دکتر  شب رو خونه مانی اینا بودم تو مثل همیشه شیطنتت گل کرده بود خواستم پوشاکت رو عوض کنم که یهو خودت غلت زدی خیلی هیجان داشت   اونقدر این کارو تکرار کردی که نپرس     جونم از کارایی که تا امروز یاد گرفتی اینه که قشنگ محکم رو پاهات می ایستی بعد حسابی علاقه خواصی به خوردن انگشت  شصت پات داری چنان با مهارت خاصی میخوریش که نگو عک...
9 ارديبهشت 1393

تولد نه ماهگی آرمیتا

آرمیتام فرشته زیبای من تولد نه ماهگیت مبارک کوچولوی شیطون من داری یواش یواش بزرگ میشی بعضی وقتها با خودم میگم کاش همیشه همینطور کوچو لو تو بغلم  بمونی و بزرگ نشی نمیدونی حس دوست داشتنت چه زیباست نمیدونی وقتی بغلت میکنم و میبوسمت چه آرامشی بهم میدی نمیدونی وقتی بهت شیر میدم و تو توی چشام خیره میشه و بعدش بلند میخندی چه حسی بهم دست میده خیلی زیباست حس دوست داشتنت خیلیییییییییییییی. آرمیتام ، همه وجودم ،یادت نره تو هر سنی  تو هر شغلی تو هر پست و مقامی هم که باشی تو همیشه برا مامان همون پرنسس کوچولوی پاک ودوست داشتنی هستی و خواهی موند دوستتتتتتتتتتتتتت دارم تا وقتی نفس تو وجودم هست عزیزم...
17 فروردين 1393

تحویل سال 1393

  از صدای گذر آب چنان فهمیدم: تندتر از آب روان عمر گران میگذرد.زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست.آرزویم این است آنقدر سیر بخندی  که ندانی غم چیست.     نفسم ،عمرم ،جونم ،همه هستی من سال نوت مبارک.فرشته زیبای من لحظه تحویل امسال با همه سالهای عمرم متفاوت بود اونقدر شیرین بود که قابل وصف نیست و نخواهد بود.آرمیتام الان دیگه همه لحظات عمرم معنی متفاوتی برا خودش پیدا کرده بودنت در تمام لحظات زندگیم بهترین هدیه از طرف خداست .از خداوند بزرگ سپاس گذارم که نعمت داشتن فرشته کوچولویی مثل تو رو بهمون داد.همه وجودم امیدوارم تمامی لحظات زندگیت مثل رنگین کمون زیبا و رنگی باشه. دوستتتتتتتتتتت د...
1 فروردين 1393

دلم برا مامانم تنگ شده

  عزیزم الان که دارم این پست رو برات تایپ میکنم 9روزه که خونه   مانی و بابا جون اینا نرفتیم آخه میدونی جونم مانی به خاطر گواترش   رفته ید درمانی دکی هم گفته تا دو  هفته نباید با اطرافیانش در تماس   نزدیک باشه خودشم گفته برا نی نی ها ضرر داره برا همین ما تا سه   هفته نمیتونیم مانی رو ببینیم راستش رو بخوای دلم برا مامانم خیلی   تنگ شده الانم یه کوچولو اشک داره از چشام میاد از طرفی هم از   روزی که اومدیم خونه خودمون تو سرما خوردی صبح ساعت 5   بردیمت دکتر نمیتونستی راحت نفس بکشی ولی خوب خدارو شکر ...
6 اسفند 1392

تولد هفت ماهگی آرمیتا

                  معلوم شد خوشحالیت برا چیه میخواستی ما رو سرگرم کنی خودت بری تو کیک شیطوووون               اینم توپات به به             تولدت مبارک بوووووووووس             عزیزم تولد هفت ماهگیت مبارک   جونم امشب آنا اینا اومدن خونمون برا شما که اصلا بد نگذشت یه عالمه کادو برا خودت جمع کردی ،...
6 اسفند 1392

واکسن شش ماهگی آرمیتا

عزیزم قربونت برم این ماه واکسنت رو با دو روز تاخیر زدیم آخه 17ام پنجشنبه بود   عزیزم خداروشکر تو کنترلها همه چیزت طبیعی بود واکسنت رو هم که زدن اولش  یه کوچولو گریه کردی ولی زود تموم شد یه خبر خوشم دادن دیگه تا یک سالگیت خبری از واکسن نیست به به   خونه هم که اومدیم (البته خونه بابا جون اینا) خدا رو شکر خبری از درد پا نبودتبم نکردی خیلی خوشحال بودم   آخه تو سر واکسن دو ماهگیت بد جور درد کشیده بودی قربونت برم من   عزیزم بیشتراز جون خودم دوست دارم یه دنیا بوووووووس       ...
4 اسفند 1392