دلم برا مامانم تنگ شده
عزیزم الان که دارم این پست رو برات تایپ میکنم 9روزه که خونه
مانی و بابا جون اینا نرفتیم آخه میدونی جونم مانی به خاطر گواترش
رفته ید درمانی دکی هم گفته تا دو هفته نباید با اطرافیانش در تماس
نزدیک باشه خودشم گفته برا نی نی ها ضرر داره برا همین ما تا سه
هفته نمیتونیم مانی رو ببینیم راستش رو بخوای دلم برا مامانم خیلی
تنگ شده الانم یه کوچولو اشک داره از چشام میاداز طرفی هم از
روزی که اومدیم خونه خودمون تو سرما خوردی صبح ساعت 5
بردیمت دکتر نمیتونستی راحت نفس بکشی ولی خوب خدارو شکر
از نوع ضعیفش بود،زکام شده بودی الانم بهتری ، ولی خیلی
دست تنها موندم درسته که آنا و عمه جونت بهمون سر میزنن آنا هم
هر روز برامون نهار درست میکنه خاله جونم هر روز از سر کار
مییاد خونمون ولی دلم بد جور هوای مامانم رو کرده خدا به داده
اوناییکه از ماماناشون دورزندگی میکنن برسه
یکشنبه بابا جون اومد دیدنت اونم یه هفته بود ندیده بودتت(مراقب
مانی بود)الهی قربونت
برم که چه ذوقی کرده بودی فکر کنم تو هم دلت براشون تنگ شده
بود بابا جون کلی ازت فیلم وعکس گرفت که ببره به مانی نشون
بده
عزیززززم دعا کن این روزا زود تموم شه آخه تو از همه به خدا نزدیکتری
دوست دارررررررررررم همه نفسسسسسسسسسسسم