خاطرات عید امسال
عزیزم امسال با وجود شما زندگی هیجان دیگه ای برا خودش داشت .امسال تو همه عید دیدنیها شما چهره فعالی از خودتون نشون دادی قربونت برم سه روز اول عید رو رفتیم برا دیدو بازدید روز چهارم با اجازتون پرواز کردیم مشهد خونه دختر عموی من آخه نگار شوهرش اهل مشهد هست فعلا اونجا موندگارن .قبل عید کلی اصرار کرد که بریم پیششون اونم یه پسر داره که عاشق شماست بابایی هم دستش درد نکنه بلیط جور کرد و رفتیم .شما اولین بارت بود سوارهواپیما می شدی وای که چقدر شیطون شدی مهمانداره تا میخواست چیزی بیاره شما قبل همه شیرجه میرفتی عزیزم مشهد بهمون خیلی خوش گذشت شما هم حسابی کیف کردی با سام دوست شده بودی ولی چون هنوز کوچولویی نمیتونستی باهاش بازی کنیتا هشتم خونه نگار جون اینا بودیم بهشون خیلی زحمت دادیم ،به ما خیلی خوش گذشت دستشون درد نکنه.
بعد که اومدیم تبریز هیچ کس نبود بابا جون اینا تا دوازدهم آنتالیا رفته بودن خاله جون اینا هم شیراز بودن آنا اینا هم شمال ،ما اولین مسافرای عید بودیم که برگشته بودیم .یه روز بعد ما خاله جون اینا هم اومدن اکثرا باهم بوده .اومدن بابا جون اینا هم برا شما عالی بود کلی برات لباس آورده بودن وای که چه ذوقی کرده بودی .سیزده بدر هم با خاله جون اینا رفتیم جلفا حسابی خوش گذشت یه شب موندیم هتل چهاردهم برگشتیم .
امسال عید برا من و بابایی یه سال فراموش نشدنی بود چون شما کنارمون بودی آرمیتام دوست داریم.
اینم از عکسات(فقط عکسای سیزده بدررو من اشتباهی فرمت کردم پاک شد ببخشید مامان
نمیذاشتی که چمدونارو ببندیم آخرش رفتی نشستی توش راحت شدی
نگار وسام اومده بودن فرودگاه دنبالمون ،هفت سین اونجا عالی بود چندتا عکس ازت گرفتیم
اینجا اتاق سام هستش حسابی با اسباب بازیاش مشغولی
این عکسم تو حرم ازت گرفتم
قربون این قیافیه متعجبت برم برا اولین بار اومدی شهر بازی هنگ کردی
اینجا هم طرقبه هستش نگار و عمو حسن زحمت کشیدن برا نهار مهمونمون کردن
همیشه مثل امروزت از ته دل بخند قربون خندهات
اینم پایان ماجرای طرقبه ، ای شیطونا