آرمیتاآرمیتا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

توت فرنگی مامان و بابا

پس از دو سال و سه ماه

سلاااام عزیززززم عشقم شاید بیشتر از یک سال هستش که سراغ وبلاگت نیومده بودم. دلم برا اون روزها خیلی تنگ شده اینرو الان کاملا حس کردم😚😚 نفسسسسم الان دیگه برا خودت خانومی شدی پر از احساس پر شیطنت پر خنده شادی عزیززززززم اونقدر دوست دارم که نگو😗😗😗😗😗 اگه بخوام از خاطرات این یک سال برات بنویسم باید بگم راه رفتنت رو 13ماهگی کامل شروع کردی قربووونت برم اتفاقات مهم رو برات مینویسم که وقتی بزرگ شدی ازم پرسیدی بتونم با سند بهت بگم 😜😜 جوووونم یک ماه مونده به دوسالگیت خودت گفتی دیگه پوشک نمیخوااام از همه مهمتر خیلی خیلی زوود شروع به حرف زدن کردی (تو این مورد کاملا کشیدی به خودم)دوماه بعد تولد دوسالگیت هم دیگه از شیر گرفتمت جووونم تو هیچ کدوم از این مراحل...
15 آبان 1394

تولد یک سالگی آرمیتا

    نفسم تولدت مبارک       جونم عشقم همه زندگیم تولدت مبارک. هستی مامان کلمات وجملات هم نمیتونن اندازه و وسعت دوست داشتن من رو برات بیان کنن ،وقتی می خوام احساس دوست داشتنم رو با جملات  تو وبلاگ برات بنویسم به خدا قسم دستام هینطور رو صفحه کلید ثابت میمونه آخه نمیدونم چطور بنویسم که تو از عمق قلبم با خبر شی جووووووووووووووووووونم  دوووووووووووووووووووووووووووست دارررررررررررررررررررم بووووووووووووووووووووووووووووووووس. پرنسس کوچولوی  مامان کی بزرگ شدی  که من نفهمیدم انگارهمین دیروز بود که تو رو بغلم گذاشتن و من بهت شیر دادم وای که چقدر کوچول موچ...
3 آبان 1393

لحظات شیرین

عزیزم هر ثانیه از زندگی رو با تو سپری کردن لذت بخشترین چیز تو این دنیاست نمیدونی چقدر دوست دارم  نمیدونی،فقط روزی که خودت  مامان شدی قادر به درک این حس خواهی شد. آرمیتام همه عمرم همه زندگیم با تمام وجود بهت عشق می ورزم و از خدای بزرگ سپاس گذارم که بهم اجازه داشتن چنین نعمت بزرگی رو داد . از 17تیر ماه همه لحظات با تو شیرین بودن و هست و انشاا.. خواهد بود ،بعضی از عکسات با مزه بودن خواستم تو این پست برات بزارم که جاودانه شن .دوست دارم خیلی خیلی خیلی   کپی اردک بالشتی                        ...
3 شهريور 1393

تولد مامان آرمیتا

تولدم مبارک بلههههههههه نکنه فکر کردی هر ماه قراره فقط برا شما تولد بگیریم امروز 29 خرداد تولد من بود ولی مگه شما اجازه دادی رفتی نشستی پای کیک با اصرار تولد رو به اسم خودت ثبت کردیش امشب خونه بابا جون اینا بودیم آنا اینا هم اومدن اونجا دستشون درد نکنه برا منم کادو آورده بودن راستش از وقتی شما اومدین اکثرا هدیه ها به اسم شماست وایییییییییییییییییی که چقدر من امروز حسودم     نفسم عشقم از امسال تولد من  روز تولد تو هستش چون بااومدن تو بود که  زندگی برا من و بابایی معنی واقعی زندگی رو پیدا کرد دوستتتتتتتتتتتتتتتت داریم    زحمت خرید کیک رو بابایی کشیده بود (دستش دردنکنه)   ...
3 شهريور 1393

تولد یازده ماهگی آرمیتا

جوووووووووووووووووووووونم تولد یازده ماهگیت هم مبارک دوستتتتتتتتتتتتتتتتتت دارم بدون حد و مرز نفسم کم کم داری مستقل میشی و دوست داری رو پاهای خودت زندگی رو تجربه کنی، من و بابایی هم برات یه واکر خریدیم تا لذت این تجربه رو برات دو چندان کنیم  چه ذوقی کردی موقع دیدنش نمیذاشتی که درستش کنیم قربونت برم از دیدن چیزای رنگی واقعا لذت میبری اینم عکسای ماه گردت               اول حمله به شمعها           شمعها تموم شد نوبت گلهاشه       قربونت برم دوست دارم     ...
3 شهريور 1393

پیک نیکهای آرمیتا

جونم دیگه یواش یواش هوا برا تفریح و مسافرت داره گرم میشه چند وقت پیش با بابا جون اینا رفتیم دورو بر اسکو برا شما که اولین بارت بود طبیعت رو میدیدی خیلی خوش گذشت برا ما هم که با وجود تو همه جا برامون خوشه اینم عکسها   بفرمایین کباب        بفرمایین قلیون           عزیزم چقدر داری با احساس نیگا میکنی     تو بفیه عکسها داریم میریم شمال     چقدر از دیدن این اردکا لذت بردی قربونت برم     آرمیتا در جنگلهای فندقلو         به به این...
14 مرداد 1393

تولد ده ماهگی آرمیتا

تولدت مبارک جوووووووووونم کم کم داره تولد یک سالگیت نزدیک میشه داری همین جور آروم آروم جلو چشامون  قد میکشی و بزرگ میشی بدون اینکه  ما خودمون متوجه بشیم یه لحظه که آدم می ایسته و نیگا میکنه می بینه لحظها چه با سرعت دارن میگذرن و ما خبر نداریم انگار همین دیروز بود که تو رو بغلم گذاشتن واییییییییی که چقدر دوست دارم         دنبال فش فشهای قربونت برم من       ...
14 مرداد 1393

آرمیتا در آتلیه

سلام عشقم جونم 29 فروردین عروسی دوستم بود چند روز قبل عروسی رفتیم لاله پارک یه پیرهن خوشگل برات گرفتیم همونجا تنت کردیم دیدیم خوشگل شدی حیفه عکس نداشته باشی زنگ زدیم آقای پور موسی  ایشونم قبول کردن ما هم بدو رفتیم آتلیشون اینم عکسات                                   قربون خندهات  دوست دارم عزیزززززززززم   ...
14 مرداد 1393

اولین مروارید آرمیتام

شیطون بلای مامان آخرای اسفند 92 بود که دیگه جای دندونات حسابی اذیتت میکرد تا اینکه درست روز اول عید دندونای پایینت سر از لاک در آوردن اونم دوتا وای که چه ذوقی کرده بودم من فقط  میخواستم بخندی تا نیگاشون کنم وااااااااااااااااای دو تا دندون کوچولو به به ار اونجایی که عید بود و مانی جون هم آنتالیا تشریف داشتن آش دندونیت موند برا آخر فروردین عکسهای آش دندونیتم تو کامپیوتر بابایی  هستش گفته حتما میزنم فلش میارم قول داده همین که آورد میزارمشون آرمیتام تنها واقعیت زندگی رو که بینهایت دوست داشتنت هست هیچ وقت  فراموش نکن . یه آسمون پر           ...
14 مرداد 1393