آرمیتاآرمیتا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

توت فرنگی مامان و بابا

اولین غلت زدن آرمیتا

  جوووووووونم امشب یعنی شنبه 26 بهمن برا اولین بار بدون کمک غلت زدی افتادی رو شکمت  وای  چه حسی داشت بیشتر از همه خودت کیف کرده بودی.   من چون قرار بود فردا برم دکتر  شب رو خونه مانی اینا بودم تو مثل همیشه شیطنتت گل کرده بود خواستم پوشاکت رو عوض کنم که یهو خودت غلت زدی خیلی هیجان داشت   اونقدر این کارو تکرار کردی که نپرس     جونم از کارایی که تا امروز یاد گرفتی اینه که قشنگ محکم رو پاهات می ایستی بعد حسابی علاقه خواصی به خوردن انگشت  شصت پات داری چنان با مهارت خاصی میخوریش که نگو عک...
9 ارديبهشت 1393

تولد نه ماهگی آرمیتا

آرمیتام فرشته زیبای من تولد نه ماهگیت مبارک کوچولوی شیطون من داری یواش یواش بزرگ میشی بعضی وقتها با خودم میگم کاش همیشه همینطور کوچو لو تو بغلم  بمونی و بزرگ نشی نمیدونی حس دوست داشتنت چه زیباست نمیدونی وقتی بغلت میکنم و میبوسمت چه آرامشی بهم میدی نمیدونی وقتی بهت شیر میدم و تو توی چشام خیره میشه و بعدش بلند میخندی چه حسی بهم دست میده خیلی زیباست حس دوست داشتنت خیلیییییییییییییی. آرمیتام ، همه وجودم ،یادت نره تو هر سنی  تو هر شغلی تو هر پست و مقامی هم که باشی تو همیشه برا مامان همون پرنسس کوچولوی پاک ودوست داشتنی هستی و خواهی موند دوستتتتتتتتتتتتتت دارم تا وقتی نفس تو وجودم هست عزیزم...
17 فروردين 1393

تحویل سال 1393

  از صدای گذر آب چنان فهمیدم: تندتر از آب روان عمر گران میگذرد.زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست.آرزویم این است آنقدر سیر بخندی  که ندانی غم چیست.     نفسم ،عمرم ،جونم ،همه هستی من سال نوت مبارک.فرشته زیبای من لحظه تحویل امسال با همه سالهای عمرم متفاوت بود اونقدر شیرین بود که قابل وصف نیست و نخواهد بود.آرمیتام الان دیگه همه لحظات عمرم معنی متفاوتی برا خودش پیدا کرده بودنت در تمام لحظات زندگیم بهترین هدیه از طرف خداست .از خداوند بزرگ سپاس گذارم که نعمت داشتن فرشته کوچولویی مثل تو رو بهمون داد.همه وجودم امیدوارم تمامی لحظات زندگیت مثل رنگین کمون زیبا و رنگی باشه. دوستتتتتتتتتتت د...
1 فروردين 1393

دلم برا مامانم تنگ شده

  عزیزم الان که دارم این پست رو برات تایپ میکنم 9روزه که خونه   مانی و بابا جون اینا نرفتیم آخه میدونی جونم مانی به خاطر گواترش   رفته ید درمانی دکی هم گفته تا دو  هفته نباید با اطرافیانش در تماس   نزدیک باشه خودشم گفته برا نی نی ها ضرر داره برا همین ما تا سه   هفته نمیتونیم مانی رو ببینیم راستش رو بخوای دلم برا مامانم خیلی   تنگ شده الانم یه کوچولو اشک داره از چشام میاد از طرفی هم از   روزی که اومدیم خونه خودمون تو سرما خوردی صبح ساعت 5   بردیمت دکتر نمیتونستی راحت نفس بکشی ولی خوب خدارو شکر ...
6 اسفند 1392

تولد هفت ماهگی آرمیتا

                  معلوم شد خوشحالیت برا چیه میخواستی ما رو سرگرم کنی خودت بری تو کیک شیطوووون               اینم توپات به به             تولدت مبارک بوووووووووس             عزیزم تولد هفت ماهگیت مبارک   جونم امشب آنا اینا اومدن خونمون برا شما که اصلا بد نگذشت یه عالمه کادو برا خودت جمع کردی ،...
6 اسفند 1392

واکسن شش ماهگی آرمیتا

عزیزم قربونت برم این ماه واکسنت رو با دو روز تاخیر زدیم آخه 17ام پنجشنبه بود   عزیزم خداروشکر تو کنترلها همه چیزت طبیعی بود واکسنت رو هم که زدن اولش  یه کوچولو گریه کردی ولی زود تموم شد یه خبر خوشم دادن دیگه تا یک سالگیت خبری از واکسن نیست به به   خونه هم که اومدیم (البته خونه بابا جون اینا) خدا رو شکر خبری از درد پا نبودتبم نکردی خیلی خوشحال بودم   آخه تو سر واکسن دو ماهگیت بد جور درد کشیده بودی قربونت برم من   عزیزم بیشتراز جون خودم دوست دارم یه دنیا بوووووووس       ...
4 اسفند 1392

تولد زن عمو

عزیزم امشب 7بهمن تولد نسرین جون بود.   بهمون خیلی خوش گذشت البته تو اولش خودت رو گرفته بودی خیلی سر سنگین نشسته بودی مهمونارو نیگا میکردی بعد که وقت کادو ها رسید یخت  آب شد چنان ذوق کرده بودی که نگووووو قربونت برم   کیکم که آوردن فقط میخواستی دستتو ببری توش آخه تو همه ماه گرداتم  همین کارو میکنی خیلی ازین کار لذت میبری     البته عمو و زن عمو هم زحمت کشیده بودن براتو هم کادو گرفته بودن  دستشون درد نکنه   عزیزم عکسها دست بابایی هست قراره بزنه فلش بیاره  به محض اینکه  آوردبرات میذارمشون دوست دارم    ...
4 اسفند 1392