آرمیتاآرمیتا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

توت فرنگی مامان و بابا

آرمیتا در آتلیه

سلام عشقم جونم 29 فروردین عروسی دوستم بود چند روز قبل عروسی رفتیم لاله پارک یه پیرهن خوشگل برات گرفتیم همونجا تنت کردیم دیدیم خوشگل شدی حیفه عکس نداشته باشی زنگ زدیم آقای پور موسی  ایشونم قبول کردن ما هم بدو رفتیم آتلیشون اینم عکسات                                   قربون خندهات  دوست دارم عزیزززززززززم   ...
14 مرداد 1393

اولین مروارید آرمیتام

شیطون بلای مامان آخرای اسفند 92 بود که دیگه جای دندونات حسابی اذیتت میکرد تا اینکه درست روز اول عید دندونای پایینت سر از لاک در آوردن اونم دوتا وای که چه ذوقی کرده بودم من فقط  میخواستم بخندی تا نیگاشون کنم وااااااااااااااااای دو تا دندون کوچولو به به ار اونجایی که عید بود و مانی جون هم آنتالیا تشریف داشتن آش دندونیت موند برا آخر فروردین عکسهای آش دندونیتم تو کامپیوتر بابایی  هستش گفته حتما میزنم فلش میارم قول داده همین که آورد میزارمشون آرمیتام تنها واقعیت زندگی رو که بینهایت دوست داشتنت هست هیچ وقت  فراموش نکن . یه آسمون پر           ...
14 مرداد 1393

الان مامان شرمندس

جونم نفسم عشقم مامان رو به خاطر این همه تاخیرش تو آپ کردن وبلاگت ببخش  عزیزتر از جونم آخه چند روزی هست که اسباب کشی کردیم اومدیم خونه جدیدمون ،خونه خودمون دورتر از خونه بابا جون اینا بود برا همین ما هم تصمیم گرفتیم بیایم نزدیکتر که راحت بشیم(الان دیگه پیاده میریم میاییم اونقدر نزدیکیم) برا همین یه کم درگیر کارای خونه بودم ولی قول تو اولین فرصت همه پستهای جدید رو برات میذارم.این روزها اونقدر شیرین شدی که نگو و نپرس آدم میگه درسته قورتت بده تا بلکه دلش خنک شه ولی حیف که نمیشه دوست دارم خییییییییییییلی زیاد همه نفس مامان ...
14 مرداد 1393

خاطرات عید امسال

   عزیزم امسال با وجود شما زندگی هیجان دیگه ای برا خودش داشت .امسال تو همه عید دیدنیها شما چهره فعالی از خودتون نشون دادی قربونت برم سه روز اول عید رو رفتیم برا دیدو بازدید روز چهارم با اجازتون پرواز کردیم مشهد خونه دختر عموی من آخه نگار شوهرش اهل مشهد هست فعلا اونجا موندگارن .قبل عید کلی اصرار کرد که بریم پیششون اونم یه پسر داره که عاشق شماست بابایی هم دستش درد نکنه بلیط جور کرد و رفتیم .شما اولین بارت بود سوارهواپیما می شدی وای که چقدر شیطون شدی مهمانداره تا میخواست چیزی بیاره شما قبل همه شیرجه میرفتی  عزیزم مشهد بهمون خیلی خوش گذشت شما هم حسابی کیف کردی با سام دوست شده بودی ولی چون هنوز کوچولویی نم...
7 خرداد 1393

خال دست آرمیتا

قربون اون خال دستت برم من.چند روز پیش آروم خوابیده بودی چشمم به خال دستت افتاد گفتم بذار چند تا عکس بگیرم بزارم تو وبلاگت وقتی بزرگ شدی ببینی چه دست و پای کوچولویی داشتی   حس دوست داشتنت ارزشمندترین حس تو تمام این دنیاست بینهایت دوست دارم همه عمرم                     قربونت برم بووووووووس     ...
7 خرداد 1393

اولین چهارشنبه سوری آرمیتا

عزیزم امروزآخرین شب چهارشنبه سال بودما امشب خونه خاله نسرینم بودیم تو کوچه رفتیم آتیش روشن کردیم ولی چون صدای ترقه زیاد بود شما رو نبردیم خیلی خوش گذشت شبشم شما اولین عیدیتو از شوهر خاله ام صمد آقا گرفتی پنجاه تومان پول دادن دستشون درد نکنه بابا جونم برا چهارشنبه سوریت پنجاه تومن  پول داد به به حسابی وضعت خوشه فرداش هم آنا اینا با عمو حسین اینا اومدن برا دادن کادویه چهار شنبه سوری شما خوش به حالت حسابی بهت خوش گذشت .عمو حسین و زن عمو برات مبل راحتی گرفته بودن وایییییییییییی خیلی قششنگه شما هم خیلی خوشت اومده بود.آنا برات تاب گرفته بود عمو حسین و محمد برات ستون شدن شما سوار شدی قربونت برم چه ذوقی کرده بودی قیافت دیدن داشت پر هیجان...
10 ارديبهشت 1393

تولد هشت ماهگی آرمیتا

  سلام عزیم تولد مبارک جووووووونم مامان رو ببخش که اینقدر دیر سراغ وبلاگت اومد جونم خیلی از وقت کم میارم ولی اینوهیچ وقت فراموش نکن که عاشقتم دوست دارم بدون حدو مرزواندازه نفسم هر ماه شلوغتراز ماه قبلت میشی ماشاا...پر انرژی هستی فقط میخوای خیلی سریع این دنیا رو کشف کنی قربونت برم. عزیزم مثل همیشه عاشق شیرجه رفتن تو کیکی هر ماهم متخصصتر میشی  کیییییف میکنی چنان ما مهارت میری تو کیک که نمیتونیم بگیریمت سرعت عملتم از ما بیشتره فدات بشم من این ماه عمه جون وآنااومده بودن خونمون برات یه کالسکه نی نی گرفته بودن دستشون درد نکنه. اینم عکسات دوووووووووست دارم &nbs...
9 ارديبهشت 1393