حرفهای مامان با دخملش
سلام دنیای من و بابایی
دختر عزیزتراز جونم الان که دارم برات می نویسم چیزی حدود 5،6 ساعت مونده که برم بیمارستان برا بستری شدن0
نفسم عشقم جونم امروز تو دل مامانی خیلی بیقراری میکردی انگار خودتم میدونی آخرین روزی هست که دیگه تو اون جای تاریک و کوچیک قراره بمونی
نمیدونم با چه احساسی صدات کنم و بهت بگم که خیلی خیلی بیشتر از اونی که فکر کنی من و بابایی عاشقتیم.
دخترم فردا این موقع به لطف خدا تو بغل خودمی،جونم تنها این حس هست که استرس عمل رو ازم کم میکنه
عزیزم دیگه مامان بره یکم کارای موندش رو انجام بده بعد بره برا لالا
کوچولوی زیبا ودوست داشتنی من ،مامان دلش برا سر خوردنت تو دلم ،لگد زدنات،چنگ انداختنان تنگ میشه
دوست دارم دخترم
مامان مریم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی