تولد یک سالگی آرمیتا
نفسم تولدت مبارک
جونم عشقم همه زندگیم تولدت مبارک. هستی مامان کلمات وجملات هم نمیتونن اندازه و وسعت دوست داشتن من رو برات بیان کنن ،وقتی می خوام احساس دوست داشتنم رو با جملات تو وبلاگ برات بنویسم به خدا قسم دستام هینطور رو صفحه کلید ثابت میمونه آخه نمیدونم چطور بنویسم که تو از عمق قلبم با خبر شی جووووووووووووووووووونم دوووووووووووووووووووووووووووست دارررررررررررررررررررم بووووووووووووووووووووووووووووووووس.
پرنسس کوچولوی مامان کی بزرگ شدی که من نفهمیدم انگارهمین دیروز بود که تو رو بغلم گذاشتن و من بهت شیر دادم وای که چقدر کوچول موچولو بودیحالا یک سال از اون روزا میگذره واااااای آرمیتا حالا شدی جونه مامان و بابایی و خودت خبر نداری چقدر دوستتتتت داریم .
عزیزم تولد یک سالگیت تو ماه رمضان بود برا همین تولدت رو خودمانی تو خونه بابا جون اینا گرفتیم و آنا اینا هم برا افطار اومدن اونجا و بعد شام مراسم تولدت رو برگزارکردیم البته یه روز قبلش من و خاله تزییناشو انجام دادیم که دست شما هم درد نکنه حسابی به ما کمک کردی قبل افطار هم رفتیم آتلیه چند تا عکس گرفتیم .برا همه ما یه روز به یاد ماندنی و بسیار لذت بخش بود برا شما هم خیلی خوش گذشت حسابی نای نای میکردی و کلی میخندیدی وحسابی شاد بودی عزیزم دوست داریم بوووووووس(ببخش که اینقدر دیراین پست رو برات گذاشتم)
اینم بخشی از کادوهات بابا جون برات ربع سکه داد مانی هم صد تومن پول
آنا جون و حاجی بابا برات الگو گرفتن
خاله جونو عمه جونو عمو محمد هم هر کدومشون تک تک برات مدال گرفته بود(خوش به حالت آدم حسودیش میشه)
عمو حسین اینا هم کارت هدیه دادن دست همشون واقعا درد نکنه زحمت کشیدن.
من و بابایی هم برات اون النگوهای تو عکس رو گرفتیم ببخشید دیگه مامان ناقابل هستن.
انشاا... تولد صد سالگیت عززززززززززیزززززم.یه بغل پر بووووووووووس.